گفتیم برندههای مسابقههای «برسد به دست...» اعلام و آثارشان منتشر میشود، گفتیم اسامی خبرنگارهای افتخاری تا آخر اردیبهشت اعلام میشود، گفتیم «الو دوچرخه» و «اتاق گفتوگو» برمیگردند و گفتیم «گزارشنامه» منظم چاپ میشود.
باور میکنید؟ همهی این اتفاقها توی همین ماه؟ عجب دوچرخهای هستیم ما!
خلاصه که به اولین گزارشنامهی سال ۹۳ هفتهنامهی دوچرخه خوش آمدید. اینبار را با این بریدهنامهها و پاسخهایش پیش برویم تا بعد ببینم چه میشود.
* * *
نیکو کریمی از دماوند: تصمیم دارم امسال یه عالمه نامه برات بنویسم.
- جدی؟ جدیِ جدی؟ باورم نمیشود! یعنی ممکن است؟
عاکف رحمتی از تهران: میدونم خیلی عقب موندم و باید مثل این بچه تنبلهای توی مدرسه، عهدنامه بنویسم که دیگه تکرار نمیشه و بار آخرمه و قول میدم سال جدید بهترین باشم، ولی خودت هم میدونی آخرش به عهدم عمل نمیکنم.
- چارهای نداریم که امیدوار باشیم به عهدنامهات عمل کنی! تو هم لطفاً دل دوچرخه و عهدت را نشکن!
هانیه راعی از دماوند: برایت بهاری پر از گوجهسبزهای سبز و توتفرنگیهای تازه و و زردآلوهای آبدار آرزو میکنم. تو هم شمع روشن کن برای همهی ما تا امتحاناتی پر از خوب بدهیم.
- اینهمه میوهی خوشمزه؟ همهاش برای ما؟ خیلی هم خوب. اگرچه بدون اینها هم ما برای همهی شما کلی آرزوهای خوبخوب میکنیم.
فاطمه ابوالفتحی از نهاوند: ماهایی که تهرانی نیستیم چهطور توی مسابقهی تهرانگردی شرکت کنیم؟ اگر لطف کنی و این مسابقه رو برای ماهایی که شهرستان هستیم درنظر نگیری، عالی میشه. یعنی ما از هفتتا شیشتاش رو کامل شرکت کنیم، انگار همهاش باشه. کاش قبول کنی دوستم.
- میگویند حرف حساب جواب ندارد! همین کار را میکنیم.
محمدرضا برزی از تهران: میخواستم تشکر کنم ازتون. مسابقهی قبلی که در آن برنده شدم، جایزهام را فرستادید. کتاب خوبی بود، از دفترچهی یادداشت و پوشه، هنوز هم استفاده میکنم.
- امیدواریم باز هم در مسابقههای دوچرخه شرکت کنی و باز هم برنده شوی.
آریا تولائی از رشت: تهران این روزها چهقدر بوی کتاب میده... بوی دیوانهکننده و وسوسهکننده... من اگه بوی کتاب به کلهام بخوره، نمیتونم خودم رو کنترل کنم و حتماً باید کتاب بخرم... واسهی همین هم هفته پیش تهران بودم و نمایشگاه. خیلی کیف داد... اما بیشتر از اون یه چیز دیگه کیف داد... موزهی موسیقی... همونی که دو سه هفتهی پیش، دوچرخه تو صفحهی ایستگاه معرفی کرده بود... عجب جایی بود! یعنی دوچرخه در تمام لحظههای زندگی و در تمام ابعاد به درد آدم میخوره.
- خوشحالیم که کلی تجربهی خوب داشتی. بوی خوش کتاب در نمایشگاه و نوای خوش موسیقی در موزهی موسیقی.
مجتبی مرتجی از ساوه: تا بهحال تو این دنیا بهتر از شما دوستی نداشتم. دوست دارم این دوستی را تا ابد ادامه بدم. امیدوارم یه روزی بتونم شماها رو از نزدیک ببینم و بگم خیلی دوستتون دارم.
- بیصبرانه منتظریم تا تو را از نزدیک ببینیم.
فاطمه ترجمان از تهران: مشکل من همیشه پایان همهچیز بوده. پایان داستان، پایان نامه... اگر بدانید چندتا داستانِ نیمهرهاشده دارم! این داستانها مثل ژاکتهایی هستند که همهجایشان را بافتهام و فقط ماندهام چهطوری برایشان دکمه بگذارم که بسته شوند و بشود آنها را پوشید. که راستش کار سختی است.
- دکمه دوختن؟ دکمه دوختن که خیلی آسان است. فقط باید حواست را جمع کنی.
دریا اخلاقی از تهران: دقیقاً نمیدونستم عکسی از نمای پایین برج میلاد، کوزههای کوچولوی قدیمی داخل موزه، گلهای ریزهمیزهی بنفش، جای پای یک پرنده، یک بنای نسبتاً قدیمی، یک کندهی درخت، جوانهی یک درخت و... موردپسندتون هست یا نه؟ ولی بههرحال دل رو زدم به دریا. امیدوارم خوب باشن. فکر میکنم اینروزها دوستان اونقدر از گل و طبیعت عکس براتون میفرستن که تحریریه گلبارون شده و پیچکها دور فرمون دوچرخه پیچیدهاند!
- عکسها تکراری نمیشوند اگر نگاه شما به موضوع تازه باشد. عکسها اگر کادر و نور خوبی داشته باشد و سوژه قابل طرح باشد، حتماً عکس خوبی از آب درمیآید.
زینب کاشیان از تهران: ناراحت نمیشی چندوقت یهبار یکی مثل من بیاد و خودش رو دوستت بدونه و باهات درد دل کنه؟!
- ناراحت؟ شوخی میکنی؟ ما از خدایمان است که شما برایمان نامه بنویسد، حرف بزنید، خاطره تعریف کنید، درددل کنید و خلاصه دوچرخه را دوست خودتان بدانید.
نرگس کشاورزینیا از تهران: تو اتفاقی تازه در زندگی من هستی. من با خواندن تو توانستم به زندگیام بیشتر امیدوار شوم. ولی من متولد ۱۳۸۰ هستم و برای خبرنگار افتخاری یکسال کم داشتم. لطفاً به من بگویید میتوانم برایت آثارم را ارسال کنم یا نه؟ آثارم آنقدرها هم بد نیست و حداقل خواندنشان ضرر ندارد.
- خوشحالیم که دوست خوبی مثل تو داریم. زیاد بنویس و زیاد برای دوچرخه بفرست. کارهای خوب حتماً چاپ میشود و اگر هم چاپ نشود، زیاد نوشتن برای کسانی که تازه کار را شروع کردهاند، تجربهی خوبی است. در دورهی بعد هم میتوانی فرم خبرنگاری پر کنی.
تصویرگری: عاکف رحمتی از تهران برای روز پدر